علایی آشتیانی:
دیروز پریشانی خود را به تو گفتم
امروز پریشان تر از آنم که توان گفت
***
صائب معتقد است با تسخیر دلها می توان بر همه چیز فرمانروایی کرد.
سعی در تسخیر دلها کن که چون این دست داد
ملک آب و گل به آسانی میسر میشود
***
میر ظلی تبریزی:
با ضعیفان هر که گرمی کرد عالمگیر شد
ذره پرور باش تا خورشید تابانت کنند
***
سخن واعظ قزوینی در بیان خاموشی
آنقدر فیضی که من از بی زبانی دیده ام
ترسم آخر شکر خاموشی کند گویای مرا
***
صائب یکی از آثار عشق را اینگونه بیان می کند.
ذره ام اما ز فیض داغ هستی سوز عشق
روشنی بخش زمین و آسمان گردیده ام
***
بیتی زیبا از راهب نایینی:
تغافل عاشق بی تاب را بی تاب تر سازد
به فریاد آورد خاموشی یوسف زلیخا را
***
مجمر اصفهانی:
جایی نه که گیرد دل دیوانه قراری
ویران شود این شهر که ویرانه ندارد
***
رضای خدا در رضایت مادر است.
از تو گر مادر تو نیست رضا
دان که راضی نبود از تو خدا
ملک الشعرا بهار
عارف تفرشی:
به غیر جامه تن کز غم تو پاره نکردم
به درد عشق تو دیگر بگو چه چاره نکردم
***
صابر همدانی مزد شب زنده داری های دوران عاشقی را دل روشن و پاک میداند.
مزد آن شب زنده داری های عهد عاشقی است
این دل روشن که در پایان کارم داده اند
***
روشن اردستانی:
آنانکه ترا جستند ،شستند و فرو بستند
دست از همه مقصد ها ،چشم از همه مطلبها
***
ناز ونیاز:
ناز بر من کن که نازت می کشم تا زنده ام
نیم جانی هست و می آید نیاز از من هنوز
وحشی بافقی
قصای کاشانی:
لیلی ما همه در عالم معنی است یکی
در حقیقت همه مجنون بیابان همیم
***
بابافغانی:
از آب زندگی چه حکایت کند کسی
با دلشکسته ای که ز هستی گذشته است
***
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : پنج شنبه 25 اسفند 1390نظر بدهید
| 14:14 | نویسنده : خداداد |